اللهم عجل الولیک الفرج 

خدایا حلالم کن - نگاه مهربون خدا با منه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حمایت می کنیم

 

خورشید شیعه

 

 

یادمه خیلی اذیت کردم جهادگرا رو . سر ظهر اکثرا داشتن استراحت میکردن بچه های خوابگاه که قبلا این هنر منو دیده بودن براشون عادی بود اما اینایی که جدید بودن زهرشون ترکید . مخصوصا یکی از بچه ها که قبلا حوزه درس خونده بود  . رفتم بیرون و دم در اتاق صدامو کلفت کردمو گفتم : اهم اهم یا الله !

ببخش

هیچ موقع اون تصویر یادم نمی ره که اون بنده خدا چادر رو خودش انداخته بود و خواب بود ، وقتی شنید سریع چادر سرش کرد و نشست و سرعت عمل خیلی بالایی داشت قیافه اش خیلی جالب بود خیلی خندیدیم بچه های خوابگاه انگارنه انگار گفتن : تویی بیا تو بابا حنات واسه ما رنگ نداره .

سر سفره داشتیم صبحونه میخوردیم کنارم نشسته بود بچه ها اشاره کردن که یه "یا الله " بگو یه چشمک زدم و گفتم : حله . زیر گوشش گفتم : یا الله .خیلی ترسید و گفت این .... کجاست گیرش بیارم من می دونم و اون! چند لحظه ای دور و بر رو نگاه کرد منو ندید . ناگفته نمونه که یکی از اهالی هم سر سفره بود و من نمی دونستم اونم خیلی ترسیده بود . گفت : مگه نمی شنوین پاشین مرد اومده بعد که بچه ها زدن زیر خنده و منو نشون دادن پیدام کرد .

خدایا ببخش که بعضی وقتا شیطونی میکنم و بندهاتو اذیت میکنم حلالم کن باشه !

یا مهدی (عج)

1392/1/28



برچسب‌ها: خاطرات اردو جهادی
[ دوشنبه 92/4/24 ] [ 8:4 صبح ] [ زهرا ]

درباره وبلاگ

 


خدایا ببخش بر این بنده ات لحظه هایی که از یادت غافل شد . تویی که تمام دارایی منی و صاحب قلبم . من خیانتکار را ببخش ! یا سریع الحساب ، یا سریع الرضا ، یا تواب ، یا غفار ، ببخش بر من به حرمت رحمت للعالمین (ص) و ائمه معصومین (ع). بنده نادمت . زهرا

 

برچسب‌ها
آرشیو مطالب
آمار وب

 

 

امکانات وب